قتل آنا پوليتکوسکاياAnna Politkovskaya، روزنامه نگار منتقد دولت روسيه در هفتم اکتبر، مصادف بود با بيستمين سالگرد "گلاسنوست". اين طنز تاريخ به نحو ی غم انگيز، نشان از مسير تلخ و دردناکی دارد که مردم روسيه طی اين دوره از سر گذرانيده اند. با اين که عاملان قتل آنيا دستگير نشده اند، اما بسياری در روسيه و خارج از روسيه، انگشت اتهام را به طرف کرملين گرفته اند. صرفنظر از اين که اين اتهام واقعيت داشته باشد يا نه، اما سوء ظن به کاخ کرملين بی علت نيست. زيرا از يک طرف پوليتکوسکايا يک منتقد پی گير دولت پوتين بود که اقدامات غير قانوني، فسادو سوء استفاده از قدرت، ناهنجاری های دهشت آور در ارتش و مهم تر از همه کشتار، شکنجه و سرکوب در چچن را افشا ميکرد، در بزرگ ترين روزنامه ضد دولتي، نوايا گازتا، که گورباچف رهبر سابق شوروی هم در آن سهم دارد يک ستون دايمی داشت، نوشته های او مرتبا از راديو "ليبرتی" خوانده ميشد، و نيز قرار دادهای همکاری با برخی نشريات خارجی داشت که در آن ها هم در زمينه های فوق افشاگری ميکرد. از طرف ديگر دولت پوتين بيش از پيش بطرف خاموش کردن مخالفان و تک صدايی و حذف اپوزيسيون يا خفه کردن آن حرکت کرده است. در حقيقت پوتين از محبوبيت گسترده خود در ميان ملت روس برای محدود کردن دموکراسی به شدت بهره برداری نمود. ,مشت قوی, و ناسيوناليسم شايد ظاهرا عجيب به نظر برسد که بعد از سال ها خفقان مردم برای چنين سياست هايی راه باز کنند. اما واقعيت اين است که آنچه در روسيه روی ميدهد، تکرار يک پديده عادی تاريخ است .کافی است به برجسته ترين عواملی که به رشد يک روند قهقرايی در حوزه دمکراسی سياسی در روسيه کمک کرده است نگاه کنيم. پيش از همه عامل داخلی: گسترش فقرو فلاکت و تن فروشی و اعتياد، غارت و چپاول اموال ملي، ترکيب دولت با مافيای غارت و چپاول که پايه ايجاد يک طبقه سرمايه دار جديد بود و آنارشی و بی قانونی کامل که نتيجه اين وضعيت بود...همه اين ها مردم روسيه را به طرف تئوری فاجعه بار "نياز به يک دست قوی" راند. بويژه که اپوزيسيون مترقی در اثر عملکرد خود دولت شوروی سابق به شدت ضعيف و حتی صرفنظر کردنی بود و آنچه در سياست رسمی راست و چپ،واپسگرا و مترقی خوانده ميشد چيزی نبود به جز تقسيم بوروکرات های دولتی بر اساس منافع خود ويژه. واقعيت اين است که رسانه های غرب بيش از يک دهه، در بازگويی فجايعی که بر سر مردم روسيه رفت بسيار محافظه کار بوده اند و حتی در پاره ای موارد واقعيات را معکوس گزارش کرده اند. کافی است به خود مساله رشد دموکراسی توجه کنيم که در دوره يلتسين در مطبوعات غرب مورد تحسين قرار ميگرفت. بنا بر گفته کاترينا واندن در مجله نيشن آمريکا،آنيا پوليتکوسکايا چهل و دومين روزنامه نگاری است که از سال 1992 تا کنون در روسيه به قتل رسيده است. 30 مورد از اين قتل ها در دوره يلتسين روی داده است!اما در غرب کسی از اين قتل ها خبر دار نشد. دوم. بعد عامل خارجی: تاثير نامساعد برخورد آمريکا و با اندکی تفاوت اروپا با روسيه بعد از فروپاشی شوروی. مشارکت و ائتلاف غرب با غارتگران داخلی و ارسال مشاورانی که به آن ها در اين غارت ياری رساندند، همکاری با بوروکرات های دزدی و فاسدی که دارايی های کشور را به حراج گذاشته بودند، سياست غيرمنتظره ای که آمريکا و متحدان آن در رابطه با ملاحظات امنيتی و استراتژيک روسيه به عنوان يک کشور در پيش گرفت و سياست های مشابه ديگر، به بيزاری و سوء ظن مردم و روشنفکران نسبت به دولت های غربی انجاميد. بطوريکه استفن کوهن يکی از برجسته ترين شوروی شناسان آمريکا دردوره جنگ سرد نوشت در طول تاريخ روسيه، غرب ستيزی در ميان مردم و روشنفکران اين چنين عميق و گسترده نبوده است. در حقيقت آمريکا و دولت های متحدش عملا با روسيه کايپتاليستي، خصمانه تر از روسيه "سوسيالستی" برخورد کردند، و اين درحالی بود که ديگر مانعی هم در مقابل نبود و مقامات حاکم در روسيه کاملا دراختيار آن ها بودند. ناسيوناليسم جديد بر پايه اين غرور ملی سرخورده و تحقير شده شکل گرفت و چنانکه ميدانيم قبل از قدرت گيری پوتين، حتی ژيرونوسکی شبه فاشيست نيز آراء مردم روسيه را به خود جلب کرده بود. قدرت های غربی و رسانه های آن که خود به اين روند قهقهرايی و ايجاد مبانی توده ای آن کمک کرده بودند، در تمام اين مدت ساکت بودند و وقتی فرياد وا دمکراسی بر آوردند که پوتين روی اموال غارت شده ای که بخش بزرگی از آن ها نصيب شرکت های چند مليتی شده بود، دست گذاشت و از جمله خودروفسکی را به دادگاه کشانيد و اموال او را مصادره کرد و نيز در سياست خارجی به فکر بازسازی قدرت نظامی روسيه و اتحادهای منطقه ای برای ايجاد توازن استراتژيک در حوزه امنيتی افتاد. در حاليکه حداقل تعدادی از تحليل گران مستقل بويژه در خود آمريکا نسبت به اين مساله هشدار ميدادند که نتيجه سياست غرب بازگشت روسيه به درون خود و رشد استبداد داخلي، و در خارج حمايت از دول ارتجاعی خواهد بود. جرم بزرگ آنا پوليتکوسکايا بر اين همه بايد جنگ چچن را هم افزود. بنابر آن اصل قديمی: ملتی که ملت های ديگر را سرکوب ميکند خود نميتواند آزاد باشد. بويژه که سرکوب خونين و لجام گسيخته و به شدت ضد انسانی در چچن، در واکنش تروريسمی را بوجود آورد که نمونه دردناک آن در واقعه دلخراش مدرسه بسلان در سپتامبر 2004 در مقابل چشم جهانيان قرار گرفت که در آن حدود 1200 کودک و بزرگسال به گروگان گرفته شدند و حتی بنابر آمار دولتی به مرگ 344 نفر منجر شد.عکس العمل چنين وقايعی طبيعتا دامن زدن به ناسيوناليسم ضد دمکراتيک و رشد گرايش ميل به سرکوب باز هم بيشتر، ملت سرکوب شده بود. اما مساله چچن بزرگ ترين ,گناه, آنا پوليتکوسکايا بود. حتی اگر قتل او توسط عوامل دولت صورت نگرفته باشد، ترديدی نيست که آنا پوليتکوسکايا با افشاگری های گسترده و تکان دهنده خود در مورد جنايات عظيمی که توسط دولت روسيه در چچن صورت ميگيرد، پا روی دم پوتين ميگذاشت. زيرا پوتين مايل است قتل عام و کشتار در چچن را به عنوان برنامه "جنگ با ترور" خود و مبارزه با اسلام گرايان به جهانيان معرفی کند. و چرا که نه؟ مگر "جنگ با ترور" بوش کم جنايت آفريده است؟ و اگر بوش 11 سپتامبر را دارد، پوتين هم مدرسه بسلان را نشان ميدهد. خانم آيرنه خان مسوول عفو بين الملل درست می گفت که در چارچوب " جنگ با ترور" تمام ديکتاتورها و سرکوبگران دست خود را برای سرکوب بازتر می بينند. اين حقيقت وقتی که رژيم اسلامی ايران، قاضی مرتضوی را برای سخنرانی در مورد حقوق بشر به سازمان ملل فرستاد، خود را بطور برجسته به نمايش گذاشت. به هرحال فاجعه 11 سپتامبر برای پوتين همانقدر نعمت آفريد که برای نو محافظه کاران آمريکا. دولت روسيه مدل "جنگ با ترور" خود را در چچن بوجود آورد و در تعقيب "تروريست ها" چچن را بيش از پيش به خاک و خون کشيد و چنانکه ميدانيم در آن اوج نياز به جلب حمايت روسيه برای لشکر کشی به افغانستان، سرکوب ها عمدتا ناديده گرفته شد و "ولاديمير" و "جرج" دست در دست هم دايم در رسانه ها به عشوه پردازی مشغول بودند. اما افشاگری های پوليتکوسکايا که بعد از شروع دوره شکرآب روابط بين آمريکا و روسيه وسيعا در رسانه های غرب منعکس ميشد، چهره واقعی جنايت در چچن را به نمايش ميگذاشت. در حقيقت پوليتکوسکايا زمانی که به قتل رسيد، داشت روی مقاله ای در مورد چچن کار ميکرد که در آن بااتکاء به شواهد نشان ميداد در چچن ماموران دولتی به نام مبارزه با تروريسم مردم را دستگير کرده و به شدت تحت شکنجه قرار ميدهند. مقاله او که هنوز تمام نشده بود، بعد از قتلش در نشريه نويا گازتا به چاپ رسيد. آنا پوليتکوسکايا در 30 ژانويه 1958 در نيويورک به دنيا آمده بود. والدين او از ديپلمات های شوروی سابق، و در واقع اوکرائينی بودند. شايد همين عوامل به او کمک کرده باشد که بتواند در مورد چچن اندکی از ناسيوناليسم روسی فاصله بگيرد. به هرحال ترديدی نيست که پوليتکوسکايا باافشاگری های خود عليه پوتين ،بوروکرات ها، مقامات نظامی و امنيتي، و انواع مافيای تجاری و غير تجاری که در روسيه از قدرت وسيعی برخوردارند، جان خود را در خطر قرار ميداد و در اين راه به ياری مردم سرکوب شده ای بر می خاست که مدافعان زيادی در روسيه ندارند. قتل يک روزنامه نگار، يکی از عريان ترين و خشن ترين نمودهای سرکوب دموکراسی است. ملتی که روزنامه نگاران و نويسندگانش، صاحب هر عقيده ای که باشند، امنيت جانی نداشته باشند، و کشوری که مليت های درون خود را سرکوب ميکند، نه ميتواند به دمکراسی دست يابد و نه ميتواند سر خود را افراشته نگاهدارد. جهان ما بويژه اکنون بيش از هرچيز به روزنامه نگارانی نياز دارد که خود را از شروطی که قدرت های گوناگون و متخاصم به پای آزادی بسته اند رها کنند و با دفاع از حقيقت و حق، نظريه فاجعه بار " يا بامن يا با دشمن من" را ويران کرده و راه آزادی و دمکراسی و همبستگی انسانی مردم جهان را که اينهمه دشمن گوناگون و رنگارنگ در آن سنگلاخ درست کرده اند، هموار کنند. شايد برای محکوميت اين جنايت ضد بشری که بر آنا پوليتکوسکايا رفت، هيچ کاری بهتر از آن نباشد، که کار او در مورد سرکوب چچن را نا تمام نگذاريم. به اين منظور، در ادامه، چکيده ای از گزارش پزشکان بدون مرز در مورد پناهندگان چچن و نيز بخشی از آخرين مقاله آنا پوليتکوسکايا ضميمه ميشود. درگزارشی که پزشکان بدون مرز در سپتامبر 2004 منتشر کردند تاثير ده سال جنگ چچن، اين طور تشريح شده است: جنگ حدود 260000 نفر آواره داخلی بوجود آورده است. تقريبا تمام آوارگانی که با آن ها مصاحبه صورت گرفته است يا در معرض آتشی که بين شورشيان و سربازان روس رد وبدل ميشد قرار گرفته اند، يا زير بمباران بوده اند يا مستقيما به آن ها تير اندازی شده است. از هر 5 نفر يک نفر شاهد جنايت بوده اندو تقريبا نيمی از آن ها شاهد آن بوده اند که اعضای خانواده شان تحت آزار و شکنجه قرار گرفته اند. تقريبا 90 درصد آورگانی که در پناهگاه های چچن هستند و 80 در صد آوارگان پناهگاه های جمهوری همسايه ياينگوشين يکی از بستگان خود را در در خشونت مربوط به جنگ از دست داده اند. 7 درصد پناهندگان چچن و 9 درصد پناهندگان اينگوشين دوماه قبل از انجام مصاحبه يکی از اعضای خانواده خود را ازدست داده بودند. دستگيری و ناپديد شدن بستگان، دوستان و همسايگان در ميان آوارگان يک پديده عادی است. *** بخش هايی از مقاله آنا پوليتکوسکايا: درمقابل من هرروز صدها پرونده قرار ميگيرد. اين ها کپی تحقيقات پليس هستند ازکسانی که به جرم ,تروريسم, تحت بازجويی هستند. چرا کلمه ,تروريسم, را در پرانتر می نويسم؟ زيرا عنوان تروريست به اکثريت آن ها نسبت داده شده است. ,منتسب به تروريست,. در سال 2006 نه تنها جانشين هر نوع مبارزه واقعی با تروريسم شده است بلکه خود باعث شده اشخاصی بوجود بيايند که ميل دارند انتقام بگيرند – تروريست های بالقوه – و به آن جا منتهی شده است که سيستم دادگستری به کلی در هم شکسته شود. وقتی مقامات دادستانی و دادگاه ها برای برقرار قانون و مجازات خطاکاران کار نمی کنند، بلکه به سفارش سياسی کرملين و برای آن نوع گزارشات ضد تروريستی کارميکنند که کرملين دوست دارد و آدم با آن ميتواند در مقابل بوش بدرخشد، آنوقت همانطور که شيرينی ميپزي، ميتواند جرم درست کنی. دادگاه و پليس در عمليات تکراری خود مهارت پيدا کرده اندکه نتايج خوبی از ,مبارزه با تروريسم, و ,اعترافات داوطلبانه, در قفقاز شمالی به دست بدهند. اين است مبارزه با تروريسم روسی. مادران يک گروه جوانان چچنی که محکوم شده اند به من چنين نوشتند: ,در واقعيت اين موسسات نگهداری مجرمين، به اردوگاه های اسيران Concentration Campبرای چچنی های محکوم تبديل شده اند. چچنی ها در آن جا مورد تبعيض قرار ميگيرند. آن ها را در سلول های انفرادی نگه ميدارند. بخش اعظم آن ها، تقريبا تمام آن ها، به ,جرايم, ساختگی که شواهدی برای ارائه نشده محکوم شده اند. وقتی آن ها را تحت شرايط وحشتناکی نگه ميدارند و شخصيت آن ها را خرد ميکنند، در آن ها نفرت به همه چيز بوجود می آيد. واقعا يک ارتش کامل از انسان هايی است که زندگی آن ها ويران شده و افکار انحرافی در آنها رشد کرده به سوی ما باز ميگردد., حقيقت را بگويم: من از نفرت آن ها ميترسم. من از انفجار اين نفرت می ترسم. دير يا زود. ما همه از آن رنج خواهيم برد، ولی نه آن بازجويانی که آن ها را شکنجه می کنند. آيا ما با بوسيله قانون با بی قانونی می جنگيم؟ يا ,بی قانونی, خودمان را در برابر ,بی قانونی, آن ها قرار داده ايم؟ تضاد، امروز و فردا به جرقه ای تبديل خواهدشد. "منتسب کردن به تروريست" بر تعداد انسان هايی که سرآشتی با اين وضع را ندارند می افزايد. يک نمونه: يک روز صبح نه چندان دور، سه دانشجو از دانشگاه دولتی اينگوشين، که همه از خانواده هايی شريف بودند، از کلاس درس بيرون رفتند و گذارشان به کنار جاده ای نزديک ده ترتوسکايا رسيد. آنجا يک ايستگاه کنترل نظامی روی يک تپه بلند قرار دارد که بعد از واقعه بسلان هميشه نگهبانان در آن حضور دارند و ديواری دور ايستگاه کشيده شده است. ولی نظاميان هم نياز دارند گاهی جايی بروند/....
Saturday, November 25, 2006
Anna Politkovskaya قتل آنا پولیتکوسایا
قتل آنا پوليتکوسکاياAnna Politkovskaya، روزنامه نگار منتقد دولت روسيه در هفتم اکتبر، مصادف بود با بيستمين سالگرد "گلاسنوست". اين طنز تاريخ به نحو ی غم انگيز، نشان از مسير تلخ و دردناکی دارد که مردم روسيه طی اين دوره از سر گذرانيده اند. با اين که عاملان قتل آنيا دستگير نشده اند، اما بسياری در روسيه و خارج از روسيه، انگشت اتهام را به طرف کرملين گرفته اند. صرفنظر از اين که اين اتهام واقعيت داشته باشد يا نه، اما سوء ظن به کاخ کرملين بی علت نيست. زيرا از يک طرف پوليتکوسکايا يک منتقد پی گير دولت پوتين بود که اقدامات غير قانوني، فسادو سوء استفاده از قدرت، ناهنجاری های دهشت آور در ارتش و مهم تر از همه کشتار، شکنجه و سرکوب در چچن را افشا ميکرد، در بزرگ ترين روزنامه ضد دولتي، نوايا گازتا، که گورباچف رهبر سابق شوروی هم در آن سهم دارد يک ستون دايمی داشت، نوشته های او مرتبا از راديو "ليبرتی" خوانده ميشد، و نيز قرار دادهای همکاری با برخی نشريات خارجی داشت که در آن ها هم در زمينه های فوق افشاگری ميکرد. از طرف ديگر دولت پوتين بيش از پيش بطرف خاموش کردن مخالفان و تک صدايی و حذف اپوزيسيون يا خفه کردن آن حرکت کرده است. در حقيقت پوتين از محبوبيت گسترده خود در ميان ملت روس برای محدود کردن دموکراسی به شدت بهره برداری نمود. ,مشت قوی, و ناسيوناليسم شايد ظاهرا عجيب به نظر برسد که بعد از سال ها خفقان مردم برای چنين سياست هايی راه باز کنند. اما واقعيت اين است که آنچه در روسيه روی ميدهد، تکرار يک پديده عادی تاريخ است .کافی است به برجسته ترين عواملی که به رشد يک روند قهقرايی در حوزه دمکراسی سياسی در روسيه کمک کرده است نگاه کنيم. پيش از همه عامل داخلی: گسترش فقرو فلاکت و تن فروشی و اعتياد، غارت و چپاول اموال ملي، ترکيب دولت با مافيای غارت و چپاول که پايه ايجاد يک طبقه سرمايه دار جديد بود و آنارشی و بی قانونی کامل که نتيجه اين وضعيت بود...همه اين ها مردم روسيه را به طرف تئوری فاجعه بار "نياز به يک دست قوی" راند. بويژه که اپوزيسيون مترقی در اثر عملکرد خود دولت شوروی سابق به شدت ضعيف و حتی صرفنظر کردنی بود و آنچه در سياست رسمی راست و چپ،واپسگرا و مترقی خوانده ميشد چيزی نبود به جز تقسيم بوروکرات های دولتی بر اساس منافع خود ويژه. واقعيت اين است که رسانه های غرب بيش از يک دهه، در بازگويی فجايعی که بر سر مردم روسيه رفت بسيار محافظه کار بوده اند و حتی در پاره ای موارد واقعيات را معکوس گزارش کرده اند. کافی است به خود مساله رشد دموکراسی توجه کنيم که در دوره يلتسين در مطبوعات غرب مورد تحسين قرار ميگرفت. بنا بر گفته کاترينا واندن در مجله نيشن آمريکا،آنيا پوليتکوسکايا چهل و دومين روزنامه نگاری است که از سال 1992 تا کنون در روسيه به قتل رسيده است. 30 مورد از اين قتل ها در دوره يلتسين روی داده است!اما در غرب کسی از اين قتل ها خبر دار نشد. دوم. بعد عامل خارجی: تاثير نامساعد برخورد آمريکا و با اندکی تفاوت اروپا با روسيه بعد از فروپاشی شوروی. مشارکت و ائتلاف غرب با غارتگران داخلی و ارسال مشاورانی که به آن ها در اين غارت ياری رساندند، همکاری با بوروکرات های دزدی و فاسدی که دارايی های کشور را به حراج گذاشته بودند، سياست غيرمنتظره ای که آمريکا و متحدان آن در رابطه با ملاحظات امنيتی و استراتژيک روسيه به عنوان يک کشور در پيش گرفت و سياست های مشابه ديگر، به بيزاری و سوء ظن مردم و روشنفکران نسبت به دولت های غربی انجاميد. بطوريکه استفن کوهن يکی از برجسته ترين شوروی شناسان آمريکا دردوره جنگ سرد نوشت در طول تاريخ روسيه، غرب ستيزی در ميان مردم و روشنفکران اين چنين عميق و گسترده نبوده است. در حقيقت آمريکا و دولت های متحدش عملا با روسيه کايپتاليستي، خصمانه تر از روسيه "سوسيالستی" برخورد کردند، و اين درحالی بود که ديگر مانعی هم در مقابل نبود و مقامات حاکم در روسيه کاملا دراختيار آن ها بودند. ناسيوناليسم جديد بر پايه اين غرور ملی سرخورده و تحقير شده شکل گرفت و چنانکه ميدانيم قبل از قدرت گيری پوتين، حتی ژيرونوسکی شبه فاشيست نيز آراء مردم روسيه را به خود جلب کرده بود. قدرت های غربی و رسانه های آن که خود به اين روند قهقهرايی و ايجاد مبانی توده ای آن کمک کرده بودند، در تمام اين مدت ساکت بودند و وقتی فرياد وا دمکراسی بر آوردند که پوتين روی اموال غارت شده ای که بخش بزرگی از آن ها نصيب شرکت های چند مليتی شده بود، دست گذاشت و از جمله خودروفسکی را به دادگاه کشانيد و اموال او را مصادره کرد و نيز در سياست خارجی به فکر بازسازی قدرت نظامی روسيه و اتحادهای منطقه ای برای ايجاد توازن استراتژيک در حوزه امنيتی افتاد. در حاليکه حداقل تعدادی از تحليل گران مستقل بويژه در خود آمريکا نسبت به اين مساله هشدار ميدادند که نتيجه سياست غرب بازگشت روسيه به درون خود و رشد استبداد داخلي، و در خارج حمايت از دول ارتجاعی خواهد بود. جرم بزرگ آنا پوليتکوسکايا بر اين همه بايد جنگ چچن را هم افزود. بنابر آن اصل قديمی: ملتی که ملت های ديگر را سرکوب ميکند خود نميتواند آزاد باشد. بويژه که سرکوب خونين و لجام گسيخته و به شدت ضد انسانی در چچن، در واکنش تروريسمی را بوجود آورد که نمونه دردناک آن در واقعه دلخراش مدرسه بسلان در سپتامبر 2004 در مقابل چشم جهانيان قرار گرفت که در آن حدود 1200 کودک و بزرگسال به گروگان گرفته شدند و حتی بنابر آمار دولتی به مرگ 344 نفر منجر شد.عکس العمل چنين وقايعی طبيعتا دامن زدن به ناسيوناليسم ضد دمکراتيک و رشد گرايش ميل به سرکوب باز هم بيشتر، ملت سرکوب شده بود. اما مساله چچن بزرگ ترين ,گناه, آنا پوليتکوسکايا بود. حتی اگر قتل او توسط عوامل دولت صورت نگرفته باشد، ترديدی نيست که آنا پوليتکوسکايا با افشاگری های گسترده و تکان دهنده خود در مورد جنايات عظيمی که توسط دولت روسيه در چچن صورت ميگيرد، پا روی دم پوتين ميگذاشت. زيرا پوتين مايل است قتل عام و کشتار در چچن را به عنوان برنامه "جنگ با ترور" خود و مبارزه با اسلام گرايان به جهانيان معرفی کند. و چرا که نه؟ مگر "جنگ با ترور" بوش کم جنايت آفريده است؟ و اگر بوش 11 سپتامبر را دارد، پوتين هم مدرسه بسلان را نشان ميدهد. خانم آيرنه خان مسوول عفو بين الملل درست می گفت که در چارچوب " جنگ با ترور" تمام ديکتاتورها و سرکوبگران دست خود را برای سرکوب بازتر می بينند. اين حقيقت وقتی که رژيم اسلامی ايران، قاضی مرتضوی را برای سخنرانی در مورد حقوق بشر به سازمان ملل فرستاد، خود را بطور برجسته به نمايش گذاشت. به هرحال فاجعه 11 سپتامبر برای پوتين همانقدر نعمت آفريد که برای نو محافظه کاران آمريکا. دولت روسيه مدل "جنگ با ترور" خود را در چچن بوجود آورد و در تعقيب "تروريست ها" چچن را بيش از پيش به خاک و خون کشيد و چنانکه ميدانيم در آن اوج نياز به جلب حمايت روسيه برای لشکر کشی به افغانستان، سرکوب ها عمدتا ناديده گرفته شد و "ولاديمير" و "جرج" دست در دست هم دايم در رسانه ها به عشوه پردازی مشغول بودند. اما افشاگری های پوليتکوسکايا که بعد از شروع دوره شکرآب روابط بين آمريکا و روسيه وسيعا در رسانه های غرب منعکس ميشد، چهره واقعی جنايت در چچن را به نمايش ميگذاشت. در حقيقت پوليتکوسکايا زمانی که به قتل رسيد، داشت روی مقاله ای در مورد چچن کار ميکرد که در آن بااتکاء به شواهد نشان ميداد در چچن ماموران دولتی به نام مبارزه با تروريسم مردم را دستگير کرده و به شدت تحت شکنجه قرار ميدهند. مقاله او که هنوز تمام نشده بود، بعد از قتلش در نشريه نويا گازتا به چاپ رسيد. آنا پوليتکوسکايا در 30 ژانويه 1958 در نيويورک به دنيا آمده بود. والدين او از ديپلمات های شوروی سابق، و در واقع اوکرائينی بودند. شايد همين عوامل به او کمک کرده باشد که بتواند در مورد چچن اندکی از ناسيوناليسم روسی فاصله بگيرد. به هرحال ترديدی نيست که پوليتکوسکايا باافشاگری های خود عليه پوتين ،بوروکرات ها، مقامات نظامی و امنيتي، و انواع مافيای تجاری و غير تجاری که در روسيه از قدرت وسيعی برخوردارند، جان خود را در خطر قرار ميداد و در اين راه به ياری مردم سرکوب شده ای بر می خاست که مدافعان زيادی در روسيه ندارند. قتل يک روزنامه نگار، يکی از عريان ترين و خشن ترين نمودهای سرکوب دموکراسی است. ملتی که روزنامه نگاران و نويسندگانش، صاحب هر عقيده ای که باشند، امنيت جانی نداشته باشند، و کشوری که مليت های درون خود را سرکوب ميکند، نه ميتواند به دمکراسی دست يابد و نه ميتواند سر خود را افراشته نگاهدارد. جهان ما بويژه اکنون بيش از هرچيز به روزنامه نگارانی نياز دارد که خود را از شروطی که قدرت های گوناگون و متخاصم به پای آزادی بسته اند رها کنند و با دفاع از حقيقت و حق، نظريه فاجعه بار " يا بامن يا با دشمن من" را ويران کرده و راه آزادی و دمکراسی و همبستگی انسانی مردم جهان را که اينهمه دشمن گوناگون و رنگارنگ در آن سنگلاخ درست کرده اند، هموار کنند. شايد برای محکوميت اين جنايت ضد بشری که بر آنا پوليتکوسکايا رفت، هيچ کاری بهتر از آن نباشد، که کار او در مورد سرکوب چچن را نا تمام نگذاريم. به اين منظور، در ادامه، چکيده ای از گزارش پزشکان بدون مرز در مورد پناهندگان چچن و نيز بخشی از آخرين مقاله آنا پوليتکوسکايا ضميمه ميشود. درگزارشی که پزشکان بدون مرز در سپتامبر 2004 منتشر کردند تاثير ده سال جنگ چچن، اين طور تشريح شده است: جنگ حدود 260000 نفر آواره داخلی بوجود آورده است. تقريبا تمام آوارگانی که با آن ها مصاحبه صورت گرفته است يا در معرض آتشی که بين شورشيان و سربازان روس رد وبدل ميشد قرار گرفته اند، يا زير بمباران بوده اند يا مستقيما به آن ها تير اندازی شده است. از هر 5 نفر يک نفر شاهد جنايت بوده اندو تقريبا نيمی از آن ها شاهد آن بوده اند که اعضای خانواده شان تحت آزار و شکنجه قرار گرفته اند. تقريبا 90 درصد آورگانی که در پناهگاه های چچن هستند و 80 در صد آوارگان پناهگاه های جمهوری همسايه ياينگوشين يکی از بستگان خود را در در خشونت مربوط به جنگ از دست داده اند. 7 درصد پناهندگان چچن و 9 درصد پناهندگان اينگوشين دوماه قبل از انجام مصاحبه يکی از اعضای خانواده خود را ازدست داده بودند. دستگيری و ناپديد شدن بستگان، دوستان و همسايگان در ميان آوارگان يک پديده عادی است. *** بخش هايی از مقاله آنا پوليتکوسکايا: درمقابل من هرروز صدها پرونده قرار ميگيرد. اين ها کپی تحقيقات پليس هستند ازکسانی که به جرم ,تروريسم, تحت بازجويی هستند. چرا کلمه ,تروريسم, را در پرانتر می نويسم؟ زيرا عنوان تروريست به اکثريت آن ها نسبت داده شده است. ,منتسب به تروريست,. در سال 2006 نه تنها جانشين هر نوع مبارزه واقعی با تروريسم شده است بلکه خود باعث شده اشخاصی بوجود بيايند که ميل دارند انتقام بگيرند – تروريست های بالقوه – و به آن جا منتهی شده است که سيستم دادگستری به کلی در هم شکسته شود. وقتی مقامات دادستانی و دادگاه ها برای برقرار قانون و مجازات خطاکاران کار نمی کنند، بلکه به سفارش سياسی کرملين و برای آن نوع گزارشات ضد تروريستی کارميکنند که کرملين دوست دارد و آدم با آن ميتواند در مقابل بوش بدرخشد، آنوقت همانطور که شيرينی ميپزي، ميتواند جرم درست کنی. دادگاه و پليس در عمليات تکراری خود مهارت پيدا کرده اندکه نتايج خوبی از ,مبارزه با تروريسم, و ,اعترافات داوطلبانه, در قفقاز شمالی به دست بدهند. اين است مبارزه با تروريسم روسی. مادران يک گروه جوانان چچنی که محکوم شده اند به من چنين نوشتند: ,در واقعيت اين موسسات نگهداری مجرمين، به اردوگاه های اسيران Concentration Campبرای چچنی های محکوم تبديل شده اند. چچنی ها در آن جا مورد تبعيض قرار ميگيرند. آن ها را در سلول های انفرادی نگه ميدارند. بخش اعظم آن ها، تقريبا تمام آن ها، به ,جرايم, ساختگی که شواهدی برای ارائه نشده محکوم شده اند. وقتی آن ها را تحت شرايط وحشتناکی نگه ميدارند و شخصيت آن ها را خرد ميکنند، در آن ها نفرت به همه چيز بوجود می آيد. واقعا يک ارتش کامل از انسان هايی است که زندگی آن ها ويران شده و افکار انحرافی در آنها رشد کرده به سوی ما باز ميگردد., حقيقت را بگويم: من از نفرت آن ها ميترسم. من از انفجار اين نفرت می ترسم. دير يا زود. ما همه از آن رنج خواهيم برد، ولی نه آن بازجويانی که آن ها را شکنجه می کنند. آيا ما با بوسيله قانون با بی قانونی می جنگيم؟ يا ,بی قانونی, خودمان را در برابر ,بی قانونی, آن ها قرار داده ايم؟ تضاد، امروز و فردا به جرقه ای تبديل خواهدشد. "منتسب کردن به تروريست" بر تعداد انسان هايی که سرآشتی با اين وضع را ندارند می افزايد. يک نمونه: يک روز صبح نه چندان دور، سه دانشجو از دانشگاه دولتی اينگوشين، که همه از خانواده هايی شريف بودند، از کلاس درس بيرون رفتند و گذارشان به کنار جاده ای نزديک ده ترتوسکايا رسيد. آنجا يک ايستگاه کنترل نظامی روی يک تپه بلند قرار دارد که بعد از واقعه بسلان هميشه نگهبانان در آن حضور دارند و ديواری دور ايستگاه کشيده شده است. ولی نظاميان هم نياز دارند گاهی جايی بروند/....
Thursday, November 23, 2006
شمار قربانیان سیل در جنوب و شمال افغانستان به 129 نفر افزایش یافت
شمار قربانیان جاری شدن سیل در ولایت جنوبی و شمالی افغانستان طی 4 روز گذشته به 129 نفر افزایش یافته است.
"عبدالقیوم قیومی" سخنگوی ولایت "ارزگان اوضاع مناطق سیل زده را بحرانی اعلام کرد و خواستار ارسال کمک های فوری به این ولایت شد و نسبت به بروز فاجعه انسانی در مناطق سیل زده هشدار داد.
بنا به گفته نامبرده بیش از 70 نفر در این ولایت کشته و دهها نفر نیز ناپدید هستند.
بر اثر جاری شدن سیل در ولایت فاریاب 6 نفر کشته و در ولایت بادغیس نیز بیش از 62 نفر کشته و دهها نفر ناپدید شده اند.
مقامات دولتی همچنین از آوارگی هزاران نفر در ولایات بادغیس، ارزگان و فاریاب خبر می دهند.
Afghanistan Marshall Plan is without a Plan.
After the establishment of President Karzai’s government in
Lets see if we could draw parallels between the time of the Marshall Plan and the Afghan Compact and stresses the need for more emphasis on measurement of plan achievements, finding of bottlenecks in an effort to convince both the world and the Afghans themselves that the government is on the right track. The
*******
Soon after the
money for the Afghan reconstruction. The most recent one being the Delhi Conference of last week. There was even talk that this would be an effort much like the recovery program for
The 1947
Los Angeles Times in an article on November 12, 2006 writes: “After the
Marshall Plan helped revitalize the economy of many European countries while strengthening the industrial strength of the United States itself and furthering its designs for combating communism, the post 9/11 plans of the United States and its allies supported by the United Nations for the recovery of one country, Afghanistan, is still in limbo.
So what happened to the money spent in
other one is money spent to pay for the salaries of a developing army and police as steps necessary in nation building exercises. While it is true that spectacular achievements have been scored in Afghanistan in the past over five years-like over 90 percent of school age children are enrolled in schools, an increase in Afghanistan’s exports and development in trade and commerce, yet the bottlenecks of insecurity and corruption have severely overshadowed those
initial successes. On the other hand, an initial lack of a solid plan for development and a mechanism to oversee its implementation, lack of expertise in planning and plan implementation and lack of coordination among thousands of organizations mostly NGOs with government programs have all proven obstacles in rapid recovery. All of these in turn have served as a vicious circle further deteriorating the conditions in the country and eroding the initial popularity of its elected president.
During the Marshall Plan implementation, qualified experts and businessmen oversaw all steps in planning and its implementation. They were able to establish priorities based on each country’s needs and made sure the money was received promptly and spent according to the plan. In
that there was a five-year plan available. This time a Joint Coordinating and Monitoring Body (JCMB) was established with two co-chairmen, an advisor to president Karzai and a representative of the UN Secretary general. The Body last Sunday concluded its third quarterly session while the visiting United Nations Security Council delegation was also in attendance. It is customary that in meetings of this caliber there are a lot of sugarcoating that is practiced. However speaking on the occasion, Professor Nadiri one of the co-chairs of JCMB said there was recognition on all sides that the Compact must remain on track. He said: "We need to see a strong and coordinated effort by the Afghan government and the international community to meet the challenges ahead.”
The meeting recognized insecurity and corruption as obstacles to plan implementation and its other co-chair Mr. Koenigs said: "The international community must give strong backing for the government's anti-corruption measures and focus on improving aid effectiveness so that more people benefit as development projects roll out across
The
Obviously there is a need for the scrutiny of plan implementation and measurement of achievements or failures regarding all of the goals established by the Compact. However, there is little that is published or known on that score. President Karzai has taken an additional step of establishing of a high level Policy Action Group which so far has focused on the security situation in the south of the country. The latter body can also play an important role regarding efforts for the reconstruction of the country focusing not only on regional problems inside the country, but also taking all other factors into consideration and providing of effective action directives to all ministries of the government in measurable endeavors towards achievement of the Compact goals.
It is also important that the United States, the main benefactor of Afghanistan’s government should try to prevent further erosion of President Karzai’s popularity by helping convince his countrymen that he is his own man, that he has a larger say in the military conduct of international forces in his country and to make sure that his army and police are developed to their full strength and are made capable to enforce the writ of the government all over the country. It is also time to realize that for any recovery effort peace and security serve as important prerequisites and that economic prosperity breeds peace and prevents violence.
Tuesday, November 21, 2006
هجوم گسترده نیروهای امنیتی ایران به محل اقامت مهاجران افغانی در شهرستان جهرم و دستگیری 124 نفر
نیروهای امنیتی ایران در شهرستان جهرم در استان فارس روز سه شنبه یورش گسترده ای را به محلهای اقامت مهاجران افغانی در سطح این شهر آغاز کرده و 124 نفر از آنان را دستگیر کردند.
دستگیر شدگان به اردوگاههای موقت منتقل شده و قرار است طی روزهای آینده از ایران اخراج شوند.
گفتنی است که طی یک ماه گذشته صدها مهاجر افغانی در شهرهای مختلف ایران دستگیر و بسیاری از آنان به افغانستان بازگردانده شدند.
تاحال هیج واکنش در این مورد از طرف مسوولین افغانی نشان نداده شده است.